مغز من یه عملیاتی انجام میده که اسمشو میذارم "تلخ سازی خاطرات" ...
میگرده لابه لای خاطرات خوبم و بهترین دورانای زندگیم
..به یه تیکه گیر میده .."هی" گیر میده ..
(به خودم /بیشتر از همه چیز ..)
البته خیلی نامحسوس اینکارو میکنه
چون اوایل اون خاطرات خیلی شیرین به نظر میان...
یاد آوریشونم حس خوبی میده بهم ...
دقیقا مث "لیمو شیرین"...!
کم کم تلخ میشه ...
بعدش "خاطره سوزی" شروع میشه ...
که مثلا:
-توی فلان موقعیت/میتونستی بهتر باشی یا عمل کنی
و یا صرفا رفتار کنی
-چرا فلانی "تغییر" کرد
-هیچ چی دیگه مث قبل نمیشه ..

اونقد قضیه رو برام بغرنج میکنه که حتی یادآوری خاطره برام دردناک میشه
تا جایی که دیگه حاضر نیستم
حتی عکساو فیلمای اون دوران و یا اونروز/که حتما خیلی هم بهم خوش گذشته
یا اون آدما/که حتما خیلی هم دوسشون دارم نگاه کنم..